توضیحات
وقتی یک جوان آمریکایی برای شناخت «حسین» راهی کربلا میشود
من به اینجا آمدم تا همین را بشناسم و اگرچه در این چندهفته خیلی اذیت شدم، اما به محض اینکه وارد مسیر حرکت مردم(پیادهروی اربعین) شدم، احساس عجیب و خوبی همه وجودم را فرا گرفت.
من اصالتاً عراقی هستم اما پدر و مادرم همزمان با جنگ تحمیلی به ایران پناهنده شده و تا همین امروز ساکن خوزستان هستم. ولی پس از سرنگونی صدام ملعون همراه با پسرعموهایم موکبی راهاندازی کردیم تا خدمتی باشد به زائران اباعبدالله الحسین(علیه السلام)....
من و پسرعموهایم در موکب صدرالمنتهی عموماً هر سه وعده غذایی را به مردم میدهیم، اما گاهی به دلیل وسعت نذورات مردمی، بهصورت شبانهروزی، غذا برای زائرین وجود داشت. متأسفانه روز گذشته به دلیل یک کار شخصی مجبورم شدم به ایران برگردم اما دلم همچنان پیش پسرعموهایم است.
موسوی در مورد معجزات امام حسین(علیه السلام) سخن گفت که ما در این گزارش، به یکی از آنها اشاره میکنیم.
وی با بیان اینکه در موکب صدرالمنتهی ۵ اجاق بزرگ به همراه ۱۰ کپسول گاز موجود است، گفت: سه روز مانده به اربعین، به دلیل ازدحام جمعیت مجالی برای پر کردن کپسولهای گاز نبود! و از آنجایی خورشتها همگی روی اجاقگاز بدون کپسول بودند. «سید عباس» پسرعمویم قرار شد کپسول گاز تهیه کند، ولی زمان زیادی به وعده شام نمانده بود. «سید یعقوب» یکی دیگر از پسرعموهایم گفت: ما که دو کپسول گاز داریم! یک شیر رابط تهیه میکنیم و آنها را به هر چهار اجاق وصل میکنیم! به او گفتم این کار هم خطرناک است و هم به درد نمیخورد؛ چراکه گاز درون کپسول رو به اتمام است و نهایتاً ۵ دقیقه جوابگوی ما باشند.
به هرحال حرف سید یعقوب را قبول کردیم و با «بسم الله الرحمن الرحیم» گفتن، زیر اجاق ها را روشن کردیم. انتظار چنین شعلههایی را نداشتیم! هر چهار اجاق، فشار آتش زیادی داشتند و گویی یک کپسول پر، برای هر یک قرار داده باشی.... همه خندیدند و شکر خدا را به جا آوردند. با خودم گفتم با این شعلههایی که این اجاق ها دارند، به ۵ دقیقه هم نمیکشد.
همگی مشغول کارهای خود شدیم. ۲۰ دقیقهای گذشت و سید یعقوب مرا صدا زد و گفت: الآن بیشتر از ۲۰ دقیقه گذشته ولی همچنان آتش اجاق ها مث لحظه اول هست. خود من هم متعجب بودم. معمولاً وقتی میخواهیم متوجه شویم که کپسول گازی، پر است یا خالی! آن را بلند میکنیم که ببینیم سبک است یا سنگین! که اگر سبک باشد، یعنی گازی درونش نیست و اگر سنگین باشد، بلعکس...
ولی هر دو کپسول سبکِ سبک بودند. «سید یعقوب» با حالتی عجیب گفت: جبار اگر اینها تا ۱۰ دقیقه دیگه روشن بودند، مطمئن باش کار حضرت عباس هست. من هم إنشاءالله گفتم و بازهم به کار خود مشغول شدیم.
در حالت معمول ۵ الی ۶ ساعت زمان پخت هر دیگ خورشت هست. ولی دیگهای خورشت ما در کمتر از ۳ ساعت با همان دو کپسول گاز خالی، آماده شدند و همه بچههای موکب از فرط خوشحالی و گریه دست از پا نمیشناختند.
آن روز، روز عجیبی بود. وقتی «سید عباس» رسید و گریه بچهها را مشاهده کرد، او هم گریهاش گرفت و گفت: شاید قسمت نبود که ما امروز به زائران امام حسین(علیه السلام) غذا دهیم! ببخشید بچهها که نتوانستم کپسول گاز تهیه کنم.
ولی در کسری از ثانیه متوجه خنده بعضی از بچهها شد. با تعجب اشکهای خود را پاک کرد و گفت چیزی شده!؟ وقتی «سید یعقوب» ماجرا را برایش تعریف کرد! بلند بلند گریه کرد و به مردم گفت: بیایید غذایی که امام حضرت عباس خودش آن را آماده کرده بخورید. بیایید که این غذا معجزه عباس و حسین است.
منبع : قطره
تگ ها:
ارسال نظرات